Saturday, April 14, 2007

كير بابا


كير بابا
باباي من از اون ادم هاي عرق خور بود  كه شب پنجشنبه ها اوج خوردنش بود راستي اسم من ارمغان و 14 سال سن دارم ولي از نظر اندامي رو فرمم وسينه هاي بزرگو خوب كوني هم دارم وحتي اندامم از خواهر بزرگترم كه 20 سالشه هم بزرگتره
از قضا مامانم حالش بد بودو توي بيمارستان بستري بود وخواهرم هم پيشش مونده بود شب پنجشنبه بودو پدرم
طبق هميشه تا خرخره عرق خورده بود اومدو نشست روي مبل و پاهاشو باز كردو ماهواره رو روشن كرد منم
يه دامن سفيد و كوتاه پوشيده بودم كه اگه يه كم خم مي شدم تمام زير و بندم پيدا ميشد و همينم كار دستم داد مامانم
كه تو خونه نبود بابام توي كف بود من باي بابا يه كم ميوه اووردم همين كه خم شدم ميوه هارو بذارم روي ميز
يه جيزي رو روي قمبولام احساس كردم كه قمبولامو فشار مي داد  بله دستاي بابا بود تا اومدم به خودم بجنبم
ديدم بابا منو نشوند روي پاهاش بهش گفتم بابا چه كار ميكني ولي بابا امون نداد صورت منو گرفتو شروع كرد به خوردن لبم
مثل جاروبرقي لبم كشيده بود توي دهنش وميخورد با اون دستشم كسمو مي مالوند منم هر چي دست وپا زدم فايده اي
نداشت مپل اينكه امشب مهمون بابا بودم چنر رقيقه اي گذشتو ديگه منم حشري شده بودم واخ واوخم بالا گرفته بود
بابا دامنمو در اووردو منو خوابوند روي مبل شرطمو با يه دست كنار زدو گرفت و كس يه كم پشمالوي منو شروعبه خوردن كرد
خوب كسمو ليس ميزد منم تا حالا تجربه اي نداشتم براي همين ترسيده بودم بازبونش ميكرد توي كسم وبا جوجولم
بازي ميكرد بعد منو دمرو خوابوند شروع كرد كونمو ماساژ دادن و بعد رفت سراغ سوراخ كونم واونو ميخورد
با اينكه ترسيده بودم ولي داشتم حال ميكردم يه حال عجيبي داشت با زبونش منو كرد وبا انگشت افتاد به جونش .
كيرشو اززيپ شلوارش در اوورد واي كه چه كيري بود يه 20سانتي ميشد موهاي منو سفت گرفت ومنو نشوند روي زمين ومنو وادار كرد كيرشو بخورم منم شروع كردم ساك زدن اين بار اخ و اوخ بابا رفته بود بالا يه كم كه ساك زدم بابا منو
خم كرد روي ميزو يه كم تف زد به سوراخ كونمو كيرشو كم كم كرد توي كونم و شروع كرد به تلمبه زدن
اون قدر تلمبه زد منم كه جيغ و دادم بالا گرفته بود ولي بابا اعتنايي نمي كرد راستي راستي فكر كرده بود
من مامانم . تا كيرشو در اووردو كرد تو دهن من و ابش اومد و همشو ريخت تو دهن من  منم همشو قورت دادم
بعد يه لب از من گرفتو منو بغل كرد برد توي اتاق خودشون انگار اين داستان ادامه داشت بله تا صبح من توي بغل بابا خوابيدم
از اون شب به بعد ديگه هر وقت تنها ميشديم منو ميكرد و منم خيلي از اين كار خوشم اومده بود

No comments: